معرفة الله

نوشته‌ها

تا کنون 18 نوشته منتشر شده استآخرین نوشته‌هالیست منابع

انتخاب موضوع

پشتیبانی

درباره پایگاهدرباره نویسندهارتباط با نویسندهخبرنامه

آشنایی اجمالی با علم منطق


آشنایی اجمالی با علم منطق

مقدمه

یکی دیگر از علومی که به عنوان مقدمه خداشناسی استدلالی لازم است فرا گرفته شود، دانش «منطق» است. در مباحث معرفت‌شناسی، به این نتیجه رسیدیم که شناخت حقیقت {با تکیه بر علوم حضوری} برای ما امکان دارد اما بخشی از فرایند کشف حقیقت در علوم نظری را به مباحث منطقی حواله دادیم.

درباره علوم نظری گفته شد که اگر بتوانیم نشان دهیم که مطابق نبودن یک تصدیق نظری با واقعیت، مستلزم خطا بودن یک یا چند تصدیق بدیهی است، صدق آن تصدیق نظری را اثبات کرده‌ایم. اما درباره اینکه چطور باید این تلازم را کشف و اثبات کرد، توضیحی داده نشد زیرا علمی که عهده‌دار توضیح این مسیر است، علم «منطق» است.

در این نوشته یک آشنایی اجمالی با دانش منطق پیدا خواهیم کرد و پس از آن در نوشته‌های بعدی به تبیین برخی از اصطلاحات و مسائل مهم آن {فقط در حدی که برای هدف ما ضرورت دارد} می‌پردازیم.

اگر نوشته‌های معرفت‌شناسی این وبسایت را مطالعه نکرده‌اید و آشنایی قبلی هم با این علم ندارید، پیشنهاد می‌کنم قبل از مطالعه این نوشته، مراجعه کنید و با اصطلاحات «علم حضوری و حصولی»، «تفکر»، «بدیهی و نظری» و «تصور و تصدیق» آشنا شوید.

الف) چیستی و کاربرد علم منطق

منطق دانشی است که روش صحیح فکر کردن را آموزش می‌دهد. قبلاً بیان کردیم که تفکر در اصطلاح به فرایند «تنظیم معلومات برای کشف مجهول» گفته می‌شود؛ به عبارت ساده‌تر، فرایندی است که در طی آن دانسته‌های خود را کنار هم قرار می‌دهیم تا بتوانیم چیز جدیدی را کشف کنیم. مثلاً اگر بدانیم «الف، ب است» و همچنین بدانیم «ب، ج است»، می‌توانیم با کنار هم قرار دادن این دو قضیه، قضیه «الف، ج است» را که تا الان به آن علم نداشتیم، کشف کنیم.

به تعبیر دیگر، علم منطق به ما یاد می‌دهد که چگونه با تکیه بر علم حضوری و بدیهیات أخذ شده از آن، به کشف علومِ نظری مجهول بپردازیم. قواعدی را به ما یاد می‌دهد که اگر از آن‌ها غفلت کنیم، ممکن است دچار خطا شویم و مطلب اشتباهی را به عنوان واقعیت قبول کنیم. به عنوان مثال استدلال «در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است» را در نظر بگیرید که به دلیل رعایت نشدن قواعد منطقی، به یک نتیجه نادرست ختم شده است. اگرچه خطای رخ داده در این مثال به سادگی قابل تشخیص است، اما به خوبی می‌تواند برای ما روشن کند که یکسری قواعد باید در استدلال‌ها (تفکر در ناحیه تصدیقات، یا به عبارت دیگر فرایند تبدیل مجهولِ تصدیقی به معلوم) و تعریف‌ها (تفکر در ناحیه تصورات، یا به عبارت دیگر فرایند تبدیل مجهولِ تصوری به معلوم) رعایت شود تا نتیجه، مطابق واقع باشد. رسالت علم منطق نیز آن است که این قواعد را به ما آموزش دهد.

نکته (1): تفکر در سرشت همه انسان‌ها قرار دارد و هیچ انسانی را نمی‌یابید که از توانایی تفکر بی‌بهره باشد {الا مواردی که سلامت ذهن خود را از دست داده‌اند}؛ اما اینکه از این قوه چگونه به شکل صحیحی استفاده کنیم، نیاز به تعلیم و تربیت دارد و منطق عهده‌دار بیان قواعد آن است. مشابه آن، قوّه سخنگویی است که همه انسان‌ها فطرتاً آن را دارا هستند اما اینکه چگونه از این قوّه به شکل صحیحی استفاده کنیم، نیاز به آموزش دارد که ادبیات بیان قواعد آن را متکفل شده است. بنابراین همانطور که ادبیات به انسان اصل سخن گفتن را نمی‌آموزد، بلکه نحوۀ درست سخن گفتن را آموزش می‌دهد، علم منطق نیز اصل تفکر و اندیشیدن را به آدمی نمی‌آموزد، بلکه شیوۀ درست فکر کردن را به وی نشان می‌دهد.[1]

نکته (2): آشنایی با تاریخچه علم منطق برای هدف خداشناسی ما ضرورت ندارد و ما نیز به آن ورود نمی‌کنیم؛ فقط در همین حد عرض می‌کنم که طبق بیان مورخین، اولین شخصی که قواعد منطق را جمع‌آوری کرد و تحت یک کتاب مستقل درآورد، ارسطو (384 – 322 ق.م) بود که همین امر موجب شد به او لقب معلم اوّل را بدهند. بعد‌ها در نهضت ترجمه، کتاب‌های این علم به زبان عربی ترجمه و به جهان اسلام وارد شد و توسط مسلمانانی مثل فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و... بر غنای آن افزوده شد.[2]

نکته (3): علم منطق یک علم ابزاری است؛ یعنی آن را نه برای خودش بلکه برای استفاده در علوم دیگری یاد می‌گیرند. به عبارت دیگر علم منطق مثل پیچ‌گوشتی است؛ کسی پیچ‌گوشتی را نمی‌خرد برای اینکه پیچ‌گوشتی داشته باشد بلکه آن را می‌خرند تا از آن برای باز یا بسته کردن پیچ‌ها استفاده کنند. علم منطق نیز آموزش داده نمی‌شود تا منطق‌دان بشویم بلکه آموزش داده می‌شود تا به کمک آن مسائل را به شیوه صحیح تحلیل کنیم و حقایق را همانطور که هست بشناسیم. بنابراین شما مشغول به تحصیل در هر رشته‌ای باشید {الا مواردی که از امور قراردادی و اعتباری بحث می‌کنند، مثل ادبیات} به علم منطق نیاز دارید. به همین جهت پیشنهاد می‌کنم برای موفقیت بیشتر در رشته تحصیلی‌تان و همچنین بالا رفتن توانایی‌تان در تحلیل مطالبی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، حتماً برای یادگیری دانش منطق وقت صرف کنید.

ب) دسته‌بندی مباحث علم منطق

اگر بخواهیم یک دسته‌بندی اجمالی از مباحث علم منطق بیان کنیم، می‌توانیم آن را به این صورت ترسیم کنیم:

دسته‌بندی مباحث علم منطق

از آنجا که فکر کردن در دو حوزه تصورات و تصدیقات صورت می‌گیرد و منطق نیز می‌خواهد روش صحیح فکر کردن را به ما بیاموزد، پس باید قواعدی را متناسب با هر دو قلمرو فکر بیان کند. بنابراین بخشی از مباحث علم منطق ناظر به تفکر در حوزه تصورات، و بخش دیگر ناظر به تفکر در حوزه تصدیقات می‌باشد.

1. تفکر در حوزه تصورات

مباحثی که در بخش تصورات تبیین می‌شوند، عبارتند از:

  • مباحث الفاظ: لطفاً چند لحظه چشمان خود را ببندید و به یک موضوع فکر کنید. اگر کمی دقت کرده باشید باید متوجه چیز عجیبی شده باشید و آن اینکه به دلیل ارتباط شدید بین لفظ و معنا، انسان حتی زمانی که در حال فکر کردن است، به جای معانی از الفاظ استفاده می‌کند. مثلاً هنگام تفکر، به جای اینکه ذهن‌ما تصویری که از درخت در خودش ذخیره کرده را حاضر کند، لفظ آن را حاضر می‌کند و به همین دلیل است که اگر دقت کنیم می‌بینیم حتی فکرکردنمان نیز به زبان فارسی انجام می‌شود!

این ویژگی ذهن موجب می‌شود که در علم منطق کمی هم از احکام و ویژگی الفاظ بحث کنیم؛ به این دلیل که گاهی اوقات یک اشتباه و خَلط در ناحیه الفاظ، به ناحیه معانی و فکر ما نیز تسری پیدا می‌کند و منجر به نتیجه‌گیری اشتباه ما می‌شود. مثلاً استدلال «در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است» را در نظر بگیرید. اگر متوجه این نکته نباشیم که لفظ «باز» مشترک لفظی است و معنای آن در جمله اول با معنای آن در جمله دوّم متفاوت است، اشتباهاً نتیجه خواهیم گرفت که «در پرنده است». البته تشخیص همه موارد به این سادگی نیست و گاهی مشاهده می‌کنیم یک فیلسوف مشهور به دلیل پیچیدگی مسأله، از نکات منطقی مربوط به الفاظ غفلت کرده و نتیجه اشتباهی گرفته است.

نکته: استدلال‌ها نیز از آن جهت که با الفاظ بیان می‌شوند، به مباحث الفاظ نیاز دارند و اینطور نیست که این بخش مختص حوزه تصوّرات باشد. حتی مثالی که برای بیان نیاز ما به این بخش‌زده شد یک استدلال بود. در پاسخ به این سؤال که «پس چرا این بخش جزء مباحث حوزه تصورات به شمار می‌آید؟» می‌توان نکاتی را بیان کرد اما از آنجا که ثمره خاصی برای هدف ما ندارد، اجازه دهید به آن ورود نکنیم.

  • مفهوم‌شناسی: در این بخش نیز با انواع مفاهیم و برخی از احکام آن‌ها آشنا می‌شویم. اگرچه در واقع برخی از مباحث این بخش مربوط به معرفت‌شناسی است اما همانطور که قبلاً توضیح داده شد، دانش معرفت‌شناسی قبل از رنسانس به عنوان یک دانش مستقل مطرح نبود و مسائل آن در ضمن علوم دیگر بیان می‌شد. یکی از آن علوم دیگر، علم منطق است که در فصل مفهوم‌شناسی آن با تقسیم مفاهیم به جزئی و کلی و دیگر تقسیمات مربوط به آن آشنا می‌شویم.

البته برخی از مسائل مطرح شده در این بخش فقط در کتاب‌های منطقی یافت می‌شود و اینطور نیست که تماماً مباحث معرفت‌شناسی باشد. به عنوان مثال آشنایی با «کلیات خمس» یکی از مهم‌ترین مسائل این بخش است که بدون آشنایی با آن‌ها امکان تعریف اشیاء وجود ندارد.

در هر صورت اگر بخواهیم به صورت خیلی کلی این بخش را معرفی کنیم، می‌توانیم بگوییم در این بخش با چیز‌هایی آشنا می‌شویم که به کمک آن‌ها می‌توانیم به تعریف اشیاء بپردازیم {مثلاً در بخش تعاریف گفته می‌شود اگر قصد داشته باشید تمام ذات یک شیء را معرفی کنید، باید از فرمول «جنس قریب + فصل قریب» استفاده کنید. اما اینکه «جنس قریب» و «فصل قریب» چه هستند را در همین بخش مفهوم‌شناسی یاد می‌گیریم}.

  • تقسیم: در این فصل با تقسیم و انواع آن آشنایی پیدا می‌کنیم. بله، همان تقسیمی که همه ما با آن آشنایی داریم {مثل تقسیم انسان به مرد و زن} در منطق بسیار با اهمیت است زیرا به کمک تقسیم می‌توانیم ذات، ذاتیات و اعراض (همان کلیات خمسی که در بخش مفهوم‌شناسی یاد می‌گیریم) یک ماهیت را کشف کنیم و از آن‌ها برای تعریف آن استفاده کنیم.
  • تعریف: مسائلی که در بخش‌های قبلی بیان می‌شود همگی مقدمه این بخش هستند و به هدف استفاده در این بخش آموخته می‌شوند. در این بخش یاد می‌گیریم که به کمک کلیات خمسی که از طریق تقسیم آن‌ها را شناسایی کرده‌ایم، یک ماهیت را به شکل‌های مختلف تعریف کنیم.

2. تفکر در حوزه تصدیقات

پس از فارغ شدن از قواعد حوزه تصورات، وارد مباحث بخش تصدیقات می‌شویم؛ که در وهله اول به دو بخش صورت استدلال و ماده استدلال تقسیم می‌شود. علت آن این است که هر استدلالی دو جنبه دارد؛ یکی جنبه ماده آن {یعنی معلوماتی که در آن استدلال به کار گرفته شده‌اند} و دیگری جنبه صورت آن {یعنی شیوه چینش آن معلومات کنار یکدیگر}.

از باب تشبیه، می‌توان استدلال را به یک ساختمان تشبیه نمود؛ ساختمان وقتی کامل است که هم مصالحش سالم و بی‌عیب باشد و هم نقشه و شکل آن منطبق با اصول صحیح معماری باشد. در صورت فقدان یکی از این دو شرط، ساختمان هرگز سالم و قابل اعتماد نخواهد بود. استدلال نیز همینطور است؛ اگر هر یک از جنبه‌های مادی یا صوری آن از شروط لازم برخوردار نباشند، منجر به خطای در تفکر می‌شود. برای مثال، اگر بگوییم: «سقراط انسان است و هر انسانی نادان است، پس سقراط نادان است»، این استدلال از نظر شکل و صورت درست است؛ اما مواد و مصالح آن نادرست است {زیر هر انسانی نادان نیست}. حال اگر بگوییم: «سقراط انسان است و سقراط عالم است، پس انسان عالم است»، در اینجا مواد اولیه درست و بی‌عیب است؛ اما صورت و شکل استدلال منطقی نیست و به همین خاطر نتیجه نیز نادرست است.[3]

1.2. صورت استدلال

در ابتدا به بیان مباحث بخش صورت استدلال می‌پردازیم که اجمالاً عبارتند از:

  • قضایا: در مباحث معرفت‌شناسی به صورت اجمالی با قضایا آشنا شدیم و گفتیم از آنجا که تصدیقات در قالب قضایا بیان می‌شوند، آشنایی با آن‌ها ضرورت دارد. بنابراین آشنایی با انواع قضایا و ویژگی هر کدام، از مقدمات ورود به استدلال است.
  • استدلال مباشر و غیر مباشر: استدلال در یک تقسیم‌بندی کلی به دو قسم مباشر و غیر مباشر تقسیم می‌شود. در «استدلال مباشر» فقط با یک قضیه، قضیه دیگری اثبات می‌شود؛ مثلاً فقط با قضیه «بعضی از اروپاییان مسلمان هستند» می‌توانیم نتیجه بگیریم «بعضی از مسلمانان اروپایی هستند». اما «استدلال غیر مباشر» استدلالی است که با استفاده از چند قضیه، قضیه دیگری اثبات شود؛ مثلاً با استفاده از دو قضیه «علی کارمند است» و «هر کارمندی بیمه است» می‌توانیم نتیجه بگیریم «علی بیمه است».

هر کدام از استدلال‌های مباشر و غیر مباشر دارای انواع مختلفی هستند که در این بخش تعلیم داده می‌شوند.

2.2. ماده استدلال

در آخرین بخش نیز قواعد مربوط به ماده استدلال بیان می‌شود. در این بخش ابتدا با انواع موادی که قابل استفاده در استدلال هستند {که عبارتند از: یقینیات، مظنونات، مشهورات، وهمیات، مسلمات، مقبولات، مشبهات، مخیلات} آشنا می‌شویم و سپس با پنج صنعت مختلف {یعنی: برهان، مغالطه، جدل، خطابه، شعر} که هر کدام برای غرض خاصی کاربرد دارد آشنا می‌شویم و یاد می‌گیریم برای هر کدام از چه ماده‌ای استفاده کنیم.

مثلاً «برهان» زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم نسبت به یک مطلب یقین پیدا کنیم یا یک مطلب را طوری برای یک شخص تبیین کنیم که به آن یقین پیدا کند؛ بنابراین باید در برهان از «یقینیات» که به صدق آن‌ها یقین داریم استفاده کنیم تا بتوانیم نتیجه یقینی کسب کنیم. اما گاهی ممکن است قصد نداشته باشیم مخاطبمان را به یقین برسانیم بلکه به دلیل پیچیده بودن مسأله یا کم استعداد بودن مخاطبمان یا ... صرفاً بخواهیم او را نسبت به یک مطلب قانع کنیم {یعنی یک مطلب را به شکلی تبیین کنیم که مخاطب آن را قبول کند و به لوازمش عمل کند اگرچه ممکن است آن مطلب صادق و مطابق واقع نباشد}؛ در این صورت باید از صنعت «جدل» استفاده کنیم که برای قانع‌سازی به کار می‌رود و متناسب با این غرض باید از «مسلمات» و «مشهورات» به عنوان مواد استدلال استفاده کنیم.

بنابراین در این بخش با انوع مواد قابل استفاده در استدلال‌ها و اینکه هر کدام مناسب چه صنعت و چه غرضی هستند آشنا می‌شویم.

جمع‌بندی

اگرچه در مباحث معرفت‌شناسی آموختیم که امکان کسب معرفت یقینی وجود دارد اما علم منطق است که به ما یاد می‌دهد چگونه به کمک علوم حضوری و بدیهی که نزد خود داریم، به کشف حقیقت بپردازیم و مجهولاتمان را تبدیل به معلوم کنیم.

ان شاء الله در نوشته‌های بعدی با برخی از مسائل منطقی بیشتر آشنا خواهیم شد و برخی از قواعد مهم آن را فرا می‌گیریم، اما با توجه به تأثیر بسیار زیاد منطق در توانایی تحلیل‌مان {مخصوصاً تحلیل مطالب منتشر شده در فضای مجازی}، پیشنهاد می‌شود به این نوشته‌ها بسنده نکنید و حتماً مباحث را از طریق منابع مفصل‌تر و تخصصی‌تر نیز دنبال کنید.


[1]: محمدرضا مظفر، منطق، ترجمه علی شیروانی، ج1، ص17.

[2]: مرتضی رضائی، درآمدی به فلسفه، ج1، ص233.

[3]: علی‌اصغر خندان، منطق کاربردی، ص15.

نظرات شما
ثبت نظر
  • captcha

فهرست عناوین

نوشته‌ها

تا کنون 18 نوشته منتشر شده استآخرین نوشته‌هالیست منابع

انتخاب موضوع

پشتیبانی

درباره پایگاهدرباره نویسندهارتباط با نویسندهخبرنامه