معرفة الله

نوشته‌ها

تا کنون 15 نوشته منتشر شده استآخرین نوشته‌هالیست منابع

انتخاب موضوع

پشتیبانی

درباره پایگاهدرباره نویسندهارتباط با نویسندهخبرنامه

آشنایی با اقسام علم حصولی (بخش اوّل)


آشنایی با اقسام علم حصولی (بخش اوّل)

مقدمه

در نوشته قبل، با علم حضوری و حصولی آشنا شدیم و دانستیم که علم حصولی، به علمی گفته می‌شود که به واسطه تصاویر و مفاهیم ذهنی حاصل شود. حال قصد داریم در این نوشته با انواع علم حصولی آشنا شویم.

هر کدام از اقسام علم حصولی، احکام و ویژگی‌های خاص خود را دارند و آشنایی با آنها از چند جهت اهمیت دارد؛ از جمله اینکه شیوه صحت‌سنجی آن‌ها با یکدیگر متفاوت است و لازم است قبل از پاسخ به سوالات اصلی معرفت‌شناسی، با آن‌ها آشنا شویم.

درباره سوالاتی که دانش معرفت‌شناسی وظیفه دارد به آن‌ها پاسخ دهد، در نوشته «آشنایی اجمالی با دانش معرفت‌شناسی» صحبت کردیم.

به علت حجم نسبتاً زیاد مطالب، به نظرم می‌رسد بهتر باشد این موضوع را در دو نوشته بیان کنیم؛ بنابراین در این نوشته با «تصور و تصدیق» و «بدیهی و نظری» آشنا خواهیم شد و در نوشته بعدی با «جزئی و کلی».

الف) تصور و تصدیق

1. تعریف تصور و تصدیق

«تصور» به صورت ذهنی‌ای گفته می‌شود که هیچ حکم و قضاوتی نسبت به عالم خارج از ذهن در آن وجود ندارد؛ اما «تصدیق» به صورت ذهنی‌ای که دارای حکم و قضاوت باشد گفته می‌شود.

منظور از «عالم خارج از ذهن» {که گاهی جهت اختصار «عالم خارج» گفته می‌شود} همان اشیاء و پدیده‌‌های عالم واقع است؛ مانند درختی که در طبیعت وجود دارد و میوه می‌دهد. و منظور از «عالم ذهن» همان تصاویر ذهنی است که در ذهن ما موجود است؛ مثل تصویری که از کوه دماوند در ذهن خود داریم.

مثلاً مفهوم «انسان» را در نظر بگیرید؛ این مفهوم به خودی خود هیچ حکم و قضاوتی درباره عالم واقع نمی‌کند بلکه صرفاً یک چیزی را برای ما توصیف می‌کند {و کاری ندارد که آن چیز در عالم خارج از ذهن وجود دارد یا خیر}. مفهوم «خندان» نیز همینطور است؛ یعنی هیچ قضاوتی درباره عالم واقع نمی‌کند بلکه صرفاً یک حالتی را برای ما توصیف می‌کند {و کاری ندارد که در عالم خارج از ذهن، موجودی هست که این حالت و خصوصیت را داشته باشد یا خیر}. ==> به این مفاهیم ذهنی که هیچ قضاوتی درباره عالمِ واقع نمی‌کنند، «تصوّر» گفته می‌شود.

در بسیاری مواقع {به هر دلیلی} ذهن انسان بین این مفاهیمی که هیچ قضاوتی در آن‌ها وجود ندارد، ارتباط و نسبتی برقرار می‌کند و تصویر جدیدی را پدید می‌آورد. مثلاً بین مفهوم «انسان» و «خندان» ارتباط برقرار کرده و مفهوم «انسانِ خندان» را ایجاد می‌کند. ==> روشن است که تصویر ایجاد شده نیز به دلیل اینکه قضاوت و حکمی درباره عالم واقع ندارد، «تصوّر» است.

پس از آنکه ذهن بین دو مفهوم {مثل «انسان» و «خندان»} ارتباط برقرار کرد و تصویر جدیدی که حاصل این ارتباط بود {مثل «انسانِ خندان»} ایجاد شد، پس از آن تلاش می‌کند بفهمد آیا این ارتباط در عالم خارج از ذهن نیز وجود دارد یا خیر {اما هنوز هیچ قضاوتی در این‌باره ندارد}==> اگر ذهن دلیل قانع‌کننده‌ای پیدا کند {مثلاً یک انسان خندان را مشاهده کند} به طوری که ظن یا یقین به وجود آن نسبت و ارتباط در عالم خارج از ذهن پیدا کند، صورت ذهنی جدیدی را پدید می‌آورد که حاوی قضاوت و حکم است؛ حکم به اینکه این نسبت و ارتباط در عالم خارج نیز وجود دارد. ==> این صورت ذهنی که {توصیف‌کننده چیزی یا حالتی نیست بلکه} قضاوت و حکمِ به وجود یک نسبت در عالم خارج است را «تصدیق» می‌نامند.

اگر بخواهید صرفاً با این جملات «تصور» و «تصدیق» را بشناسید، احتمالاً کار سختی در پیش دارید. پیشنهاد می‌کنم کمی دانسته‌های خود را زیر و رو کنید و مصادیق این‌ها را {با توجه به مثال‌هایی که بیان شد} در ذهن خود پیدا کنید و با مقایسه و بررسی آن‌ها خیلی راحت‌تر به تفاوت علوم تصوری و تصدیقی پی ببرید.

نکته (1): تصاویر ذهنی را با تصاویری که با گوشی خود می‌گیرید مقایسه نکنید. موبایل شما تنها قادر است از اجسام عکس‌برداری کند؛ اما ذهن مهارت فوق‌العاده‌ای دارد و از شنیدنی‌ها، بوییدنی‌ها و هر چیزی که فکرش را بکنید، تصویرسازی می‌کند. بنا‌براین اگر گفته می‌شود تصاویری در ذهن وجود دارند که {توصیف‌کننده چیزی یا حالتی نیستند، بلکه} تنها حاوی حکمی درباره ارتباط دو چیز در عالم واقع هستند، تعجب نکنید.

نکته (2): تصدیق فقط به صورت اثباتی نیست بلکه احکام سلبی نیز تصدیق به شمار ‌می‌روند؛ یعنی اگر ذهن دلیل قانع‌کننده‌ای پیدا کند که بین دو چیز ارتباطی وجود ندارد، صورت ذهنی‌ای پدید می‌آورد که حاوی قضاوت و حکم به عدم وجود نسبت و ارتباط بین آن دو چیز در عالم خارج است.

نکته (3): ارتباطی که ذهن در صدد اثبات یا سلب آن برمی‌آید، همیشه به یک شکل نیست بلکه ارتباطات مختلفی بین دو چیز قابل تصوّر است؛ مثل اتحاد {مثلاً ذهن حکم کند که «جناب الف برادر ب است»؛ یعنی این دو در عالم واقع یکی هستند} یا تلازم {مثلاً ذهن حکم کند که «اگر لامپ روشن باشد اتاق روشن می‌شود»؛ یعنی روشن‌شدن اتاق، لازمه روشن بودن لامپ است} و … . ==> درباره این ارتباط و انواع آن در مباحث منطقی بیشتر توضیح می‌دهم.

2. توضیحی دربارۀ قضیه (گزاره)

1.2. مقدمه

بحث از قضیه یک بحث منطقی است و ما نیز توضیح مفصّل آن را به مباحث منطقی موکول می‌کنیم؛ اما به جهت اینکه تصدیقات {هنگام تکلم، نوشتن و حتی فکر کردن} در قالب قضایا بیان می‌شوند و ما نیز قصد داریم از این پس توسط قضایا از تصدیقات حکایت کنیم، به ناچار مقداری توضیح درباره آن‌ها می‌دهم.

2.2. تعریف قضیه

منظور از قضیه یا گزاره همان جملات خبری {مثل «کتابِ علی گران‌قیمت است» و «خانه بزرگ برای زندگی مناسب‌تر است»} می‌باشد؛ و به عبارت فنی‌تر، قضیه همان «مرکب تام خبری» است.

در نوشته‌های منطقی، توضیحات کامل‌تری برای تعریف قضیه بیان خواهم کرد؛ اما برای اینجا همین مقدار کفایت می‌کند.

3.2. اجزاء قضیه

هر قضیه از 4 جزء تشکیل شده است: «1. موضوع 2. محمول 3. نسبت و ارتباط بین موضوع و محمول 4. حکم به وقوع یا عدم وقوع نسبت». به عنوان مثال اجزاء قضیه «کتاب علی گران‌قیمت است»، به این صورت است:

  • «کتاب علی» که قصد داریم از آن سخن بگوییم، «موضوع» این قضیه است.
  • «گران‌قیمت» که قصد داریم آن را بر «کتاب علی» حمل کنیم، «محمول» این قضیه است.
  • «گران‌قیمت بودنِ کتاب علی» نسبتی است که بین موضوع و محمول {در این قضیه} وجود دارد و همین است که متعلق حکم قرار می‌گیرد.
  • حکم به وقوع یا عدم وقوع نسبتِ قضیه که در زبان فارسی با الفاظی مثل «است» و «نیست» بیان می‌شود، جزء چهارم قضیه است. لفظ «است» در مثال ما نیز بیانگر همین حکم است {یعنی بیانگر اینکه «گران قیمت بودنِ کتاب علی» در عالم واقع محقَّق شده است}.

البته لازم به ذکر است که این اجزاء برای قضایای حملیه {مثل «کتاب علی گران قیمت است»} می‌باشد. اجزاء قضایای شرطیه {مثل «اگر لامپ روشن باشد، اتاق روشن می‌شود»} کمی متفاوت است؛ اما چون توضیحات تفصیلی درباره قضایا را به آینده موکول کردیم، در اینجا به بیان اجزاء قضیه حملیه اکتفا می‌کنیم.

4.2. رابطه قضیه با تصدیق

همانطور که بیان شد، هنگام تکلم، نوشتن و حتی فکر کردن {به دلیل شدت انسی که ذهن با الفاظ دارد}، تصدیقات را به صورت قضیه بیان می‌کنیم. مثلاً اگر بخواهیم قضاوت و حکم ذهن درباره «گران‌قیمت بودنِ کتاب علی» را بیان کنیم، می‌گوییم «کتاب علی گران‌قیمت است» یا «کتاب علی گران‌قیمت نیست»؛ اما آنچه نیاز به دقت دارد این است که تصدیق مساوی با قضیه نیست بلکه تصدیق صرفاً حکم موجود در قضیه است {اگرچه کل قضیه نماد برای تصدیق قرار گرفته است (دقت شود)}.

نکته: همانطور که ارتباط بین طرفین تصدیق انواع مختلفی دارد، قضایا نیز انواعی دارند و هر کدام نوع خاصی از ارتباط را بیان می‌کنند؛ مثلاً اگر بخواهیم ارتباط بین دو چیز را از نوع اتحادی بیان کنیم باید از قضیه حملیه استفاده کنیم، اگر بخواهیم ارتباط بین دو چیز را از نوع تلازم بیان کنیم، باید از قضیه شرطیه استفاده کنیم. ==> قرار شد توضیح بیشتر درباره انواع ارتباط و به تبع آن انواع قضایا، بماند برای مباحث منطقی.

ب) بدیهی و نظری

1. تعریف بدیهی و نظری

هر کدام از علوم تصوری و تصدیقی، خود به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم می‌شود. بدیهی، آن علمی است که حصول آن نیازی به فکر و اندیشه ندارد. نظری نیز، آن علمی است که حصول آن نیازمند فکر و اندیشه است.[1]

نکته (1): نام دیگر علم بدیهی، «علم ضروری» است؛ همچنین نام دیگر علم نظری، «علم کسبی» است.

نکته (2): دقت کنید که اگر گفته می‌شود علم بدیهی نیازی به فکر و اندیشه ندارد، به این معنا نیست که حصولش وابسته به هیچ چیز دیگری هم نیست. گاهی برای به دست آوردن یک تصور بدیهی، نیاز به فعالیتی همچون مشاهده کردن داریم {مثلاً اگر بخواهیم تصوّری از کوه دماوند به دست بیاوریم، نیازی به فکر نیست اما نیاز هست که مسافتی را طی کنیم تا به کوه دماوند برسیم و سپس آن را مشاهده کنیم تا تصوّر درستی از آن در ذهن خود ایجاد کنیم}. این فعالیت‌ها مانع بدیهی شدن یک تصور نمی‌شود، زیرا ملاک بدیهی بدون نیاز نداشتن به فکر است {نه نیاز نداشتن به هیچ گونه فعالیتی}. در ادامه که انواع تصورات و تصدیقاتِ بدیهی را بیان کنیم، این مطلب روشن‌تر خواهد شد.

2. توضیحی دربارۀ فکر[2]

با توجه به اینکه ملاک نظری یا بدیهی بودن یک علم را نیازمندی یا عدم نیازمندی آن به «فکر» بیان کردیم، لازم است کمی درباره فکر توضیح دهیم.

«فکر» در لغت به معنای هر گونه فعالیت ذهنی است ولی در اصطلاح، صرفاً فرایند «تنظیم معلومات برای کشف مجهول» را می‌گویند؛ به عبارت ساده‌تر، فرایندی است که در طی آن دانسته‌های خود را کنار هم قرار می‌دهیم تا بتوانیم چیز جدیدی را کشف کنیم. مثلاً اگر بدانیم «الف، ب است» و همچنین بدانیم «ب، ج است»، می‌توانیم با کنار هم قرار دادن این دو قضیه، قضیه «الف، ج است» را که تا الان به آن علم نداشتیم، کشف کنیم.

توضیح بیشتر آنکه تفکر {یعنی فرایند تنظیم معلومات برای کشف مجهول} در پنج مرحله تحقق می‌یابد. اما قبل از بیان این پنج مرحله، مناسب است که ابتدا مقدماتی که انسان را به تفکر وا می‌دارند بیان شود.

هر فکری، نیازمند دو مقدمه است:

  • برخورد با سؤال: تا زمانی که انسان پرسشی را فراروی خود نبیند، دربارۀ چیزی هم فکر نخواهد کرد. این پرسش می‌تواند سؤال از تصّور چیزی یا تصدیق چیزی باشد. مثلاً اگر چیستی انسان برای ما مورد سؤال باشد، در این صورت خواهیم کوشید تا تصوّری از انسان پیدا کنیم و به اصطلاح، مجهول تصوری خود را معلوم کنیم. چنانکه ممکن است چیستی انسان را بدانیم و با کره مریخ نیز آشنایی داشته باشیم، اما ندانیم آیا هم اکنون انسانی در کره مریخ زندگی می‌کند یا نه؛ در اینجا، مجهول ما تصدیقی است و تلاش خواهیم کرد که آن را از طریق سایر معلومات کشف نماییم.
  • تشخیص نوع مسأله: در این مرحله باید نوع مسأله را تشخیص دهیم تا بدانیم در کدام بخش از معلومات خود به دنبال پاسخ بگردیم {مثلاً اگر مسأله ما یک سؤال تاریخی است، باید سراغ معلومات تاریخی خود برویم نه معلومات زیست‌شناسی یا …}.

پس از آنکه این دو مقدمه محقق شد، انسان برای کشف مجهول خود این پنج فرایند را {که تفکر نامیده می‌شود} طی می‌کند:

  • حرکت ذهنی به سمت معلومات؛
  • جستجو در میان معلومات؛
  • گزینش معلومات مناسب و مرتبط با سؤال، برای پاسخ به آن؛
  • تنظیم درست و روشمند معلومات گزینش شده؛
  • حلّ مشکل و یافتن پاسخ.

حال که دانستیم معنای تفکر چیست و چه فرایندی را شامل می‌شود، مجدداً یادآوری می‌کنم که شناخت‌های نظری، آن‌هایی هستند که حصولشان نیازمند فکر و طی‌کردن مراحل یاد شده است و شناخت‌های بدیهی، معرفت‌هایی هستند که حصولشان نیازی به فکر مصطلح ندارد.

به تفکر در ناحیه تصورات (یعنی فرایند تبدیل تصوّرِ نظری مجهول به معلوم)، «تعریف» و به تفکر در ناحیه تصدیقات (یعنی فرایند تبدیل تصدیقِ نظری مجهول به معلوم)، «استدلال» گفته می‌شود. ==> شیوه صحیح تعریف کردن و استدلال آوردن، موضوع علم منطق است و ما نیز ان شاء الله در مباحث منطقی درباره این دو فرایند و چگونگی طی کردن پنج مرحله فکر در آن‌ها، صحبت خواهیم کرد.

اکنون به بیان انوع تصورات و تصدیقات بدیهی می‌پردازیم تا ضمن آشنایی بیشتر با بدیهیات، انواع آن‌ها را نیز بشناسیم.

3. انواع تصورات بدیهی

سه نوع تصوّر بدیهی داریم که عبارتند از:

  • محسوسات: منظور از محسوسات، مفاهیمی هستند که از طریق حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه) پیدا می‌شوند؛ مانند تصوّر رنگ‌ها، بو‌ها، صدا‌ها و… که برای بدست آوردن آن‌ها کافیست حواس خود را به کار گیریم و نیازی به فکر و اندیشه نیست.
  • وجدانیات: قبلاً توضیح دادیم که ذهن ما در عکس‌برداری بسیار فعال است و حتی از چیز‌هایی که به علم حضوری می‌یابیم نیز عکس‌برداری می‌کند. به این تصوّراتی که از علوم حضوری ما اخذ شده‌اند، تصورات وجدانی گفته می‌شود.
  • انتزاعیات: انتزاعیات مفاهیمی هستند که ذهن با تحلیل عالم واقع آن‌ها را می‌سازد. مثلاً زمانی را تصّور کنید که احساس ترس دارید و مدتی بعد این احساس از بین می‌رود. ذهن به تحلیل این واقعه می‌پردازد و از حالتی که در آن ترسی وجود ندارد، مفهوم «عدم ترس» را انتزاع می‌کند. سپس مفهوم «ترس» را از «عدم ترس» جدا کرده و مفهوم خالص «عدم» را انتزاع می‌کند. مفهوم «عدم» نه جزء محسوسات ما است و نه در زمرۀ وجدانیات قرار می‌گیرد؛ زیرا «عدم» چیزی نیست که به حس درآید و نیز چیزی نیست که ادراک حضوری به آن تعلق گیرد تا پس از درک حضوری آن، تصوّرش در ذهن شکل بگیرد.

به این مفاهیم انتزاعی که از طریق مقایسه دو شیء یا دو حالت به دست می‌آیند، «مفاهیم فلسفی» یا «معقولات ثانیۀ فلسفی» نیز گفته می‌شود که در نوشته بعدی به عنوان یکی از اقسام مفاهیم کلّی مطرح و بیشتر توضیح داده می‌شوند.

4. انواع تصدیقات بدیهی

تصدیقات بدیهی نیز به دو قسم تقسیم می‌شوند که عبارتند از:

  • بدیهیات اولیه: اگر ذهن برای تصدیق کردن، تنها نیاز به تصوّر طرفین تصدیق (موضوع و محمول) و نسبت بین آن‌ها داشته باشد، آن تصدیق از نوع بدیهیات اولیه خواهد بود. به عبارت دیگر اگر ذهن پس از آنکه موضوع و محمول و نسبت بین آن‌ها را تصوّر کرد، بدون آنکه نیاز به فکر داشته باشد، وقوع آن نسبت یا عدم آن را در عالم واقع را تصدیق کند، آن تصدیق از بدیهیأت اولیه خواهد بود.

به عنوان مثال، قضیه «هر شوهری زن دارد» یا به تعبیر دقیق‌تر «هر شوهری زن‌دار است» را در نظر بگیرید. با توجه به اینکه در دل معنای «شوهر»، «زن داشتن» خوابیده است، ذهن تنها با تصور معنای «شوهر» و «زن‌دار» و نسب بین آن دو، حکم می‌کند که «هر شوهری زن‌دار است». به عبارت دیگر، هر کس معنای «شوهر» و «زن داشتن» را بداند، به چیز دیگری نیاز ندارد تا تصدیق کند «هر شوهری زن دارد».

  • بدیهیات ثانویه: بدیهیات ثانویه به آن قسم از تصدیقات گفته می‌شود که حاصل شدن آن‌ها علاوه بر تصوّر طرفین تصدیق (موضوع و محمول) و نسبت بین آن‌ها، نیاز به چیز دیگری نیز دارد {البته غیر از فکر}.

در کتب منطقی معمولاً شش مورد را برای بدیهیات ثانویه نام می‌بردند (حسیات، وجدانیات، حدسیات، تجربیات، فطریات، متواترات)؛ امّا در واقع فقط یکی از این شش مورد {یعنی وجدانیات} واقعاً بی نیاز از فکر است و مابقی یک استدلال پنهان در دل خود دارند که آن‌ها را از بدیهی بودن خارج می‌کند. بنابراین بدیهیات ثانویه منحصر در «وجدانیات» است و ما نیز تنها به توضیح همین مورد می‌پردازیم.

تصدیقِ بدیهی وجدانی، به آن دسته از تصدیقات گفته می‌شود که حاصل شدن آن‌ها علاوه بر تصوّر طرفین تصدیق (موضوع و محمول) و نسبت بین آن‌ها، نیاز به یک علم حضوری نیز دارد {و از آنجا که علم حضوری فکر محسوب نمی‌شود، وجدانیات از بدیهیات به شمار می‌آیند}. به عبارت دیگر، همانطور که تصوّر وجدانی از علم حضوری أخذ می‌شود، تصدیق وجدانی نیز از علم حضوری أخذ می‌شود. به عنوان مثال، هنگامی که احساس شادی می‌کنیم، علاوه بر اینکه ذهن تصوراتی {مثل تصور «شادی»} را از آن حس أخذ می‌کند {که به آن‌ها تصوّر وجدانی می‌گویند}، از آنجا که شاد بودن‌مان را به علم حضوری می‌یابیم، ذهن از این یافتِ حضوری یک تصدیق نیز أخذ می‌کند که در قالب قضیه «من شاد هستم» بیان می‌شود و آن را تصدیق وجدانی می‌نامند.


[1]: محمدرضا مظفر، منطق، ترجمه علی شیروانی، ج1، ص46.

[2]: برگرفته از: «مرتضی رضائی و احمدحسین شریفی، درآمدی بر معرفت‌شناسی، ص165».

ترتیب پیشنهادی مطالعه نوشته‌های معرفت‌شناسینظرات شما
ثبت نظر
  • captcha

نوشته‌ها

تا کنون 15 نوشته منتشر شده استآخرین نوشته‌هالیست منابع

انتخاب موضوع

پشتیبانی

درباره پایگاهدرباره نویسندهارتباط با نویسندهخبرنامه