مقدمه
همانطور که در نوشتههای قبلی اشاره شد، ذهن انسان به دلیل شدت انس و ارتباط معانی با الفاظ، حتی در فکر کردن خود از الفاظ استفاده میکند. کافی است کمی به افکار موجود در ذهن خود توجه کنید تا تصدیق کنید که همگی به زبان فارسی هستند و این یعنی ذهن ما حتی در فکر کردن، به جای معانی از الفاظ استفاده میکند.
این خصوصیتِ ذهن باعث میشود بیدقتی در یکسری از خصوصیات الفاظ، موجب خطای در تفکر (مغالطه) شود؛ به همین جهت در علم منطق برخی از ویژگیها و اقسام مهم الفاظ بیان میشود تا رسالت منطق که جلوگیری از خطای در تفکر است، به خوبی ایفا شود.
نکته: ویژگیها و اقسامی که در منطق درباره الفاظ بیان میشود، مخصوص یک زبان خاص نیست بلکه در تمامی زبانها یافت میشود؛ مثلاً در تمامی زبانها اشتراک لفظی و اشتراک معنوی وجود دارد، در تمامی زبانها استعمال حقیقی و مجازی وجود دارد و ... .
در کتابهای منطقی، معمولاً تقسیمات مختلفی از جمله تقسیم لفظ به «مختص، مشترک، منقول، مرتجل»، «حقیقت و مجاز»، «مفرد، مرکب ناقص، مرکب تام خبری، مرکب تام انشائی» و ... مطرح میشود؛ اما از آنجا که هدف ما بیان یک دور مباحث منطقی به صورت کامل نیست {بلکه صرفاً به همان اندازه که در مباحث خداشناسی به آن نیاز پیدا میکنیم بسنده میکنیم}، در این نوشته صرفاً برخی از تقسیمات مهم آن را بیان میکنیم.
الف) مشترک لفظی و معنوی
برخی از الفاظ دارای معانی مختلفی هستند و به تبع آن بر مصادیق مختلفی صدق میکنند؛ برخی دیگر نیز یک معنا بیشتر ندارند اما با این حال آن معنا قابل انطباق بر مصادیق متعدد است. مثلاً لفظ «شیر» و «انسان» را در نظر بگیرید.
لفظ «شیر» دارای معانی متعددی از جمله «شیر خوراکی»، «حیوان درنده معروف» و «شیر آب» است به این صورت که برای دلالت بر هر کدام، وضع جداگانهای صورت گرفته است. به عبارت دیگر لفظ «شیر» یک بار برای «حیوانی درنده» که همگی آن را میشناسیم وضع شد، سپس توسط شخص دیگری مجدداً برای «شیر خوراکی» که از حیواناتی مثل گاو ماده أخذ میشود وضع شد و ... . ==> به چنین الفاظی که با چند وضع و قرارداد برای معانی متعدد جعل شدهاند «مشترک لفظی» گفته میشود.
اما لفظ «انسان» اینطور نیست. این لفظ فقط یک بار و برای یک معنا وضع شده است {یعنی برای همان موجودات دو پای راستقامتی که خودمان هم یکی از آنها هستیم}؛ اما با این حال بر موارد متعددی مثل حسن، حسین، من، شما و ... قابل صدق است. به عبارت دیگر، لفظ «انسان» برای یک معنایی وضع شده است که آن معنا قابل انطباق بر مصادیق متعددی است. ==> به چنین الفاظی که برای یک معنا جعل شدهاند اما آن معنا قابل انطباق بر مصادیق متعدد است، «مشترک معنوی» گفته میشود.
بنابراین اگر یک لفظ دارای چند معنا بود، به آن لفظ «مشترک لفظی» میگویند زیرا دارای معانی متعددی است که آن معانی فقط از حیث لفظشان با هم اشتراک دارند؛ اما اگر یک لفظ فقط یک معنا داشت اما با این حال قابل انطباق بر مصادیق متعدد بود، به آن لفظ «مشترک معنوی» میگویند زیرا بر موارد متعددی صدق میکند که آن موارد از حیث مصداق آن معنا بودن، مشترک هستند.
تشخیص اینکه صدق یک لفظ بر موارد متعدد از باب اشتراک لفظی است یا اشتراک معنوی، خیلی مهم است. مثلاً این استدلال را در نظر بگیرید: «در باز است، باز پرنده است؛ پس در پرنده است». در این استدلال لفظ «باز» مشترک لفظی است و برای دو معنای مختلف یعنی «درب خانه» و «پرنده شکاری معروف» وضع شده؛ بنابراین «باز» اول و «باز» دوم در استدلال دو معنای کاملاً متفاوت دارند و فقط لفظشان مشترک است. ==> بعدها در شرایط استدلال توضیح خواهیم داد که حد وسط (یعنی همین لفظ «باز» در این استدلال) اگر مشترک لفظی باشد و در صغری به یک معنا و در کبری به معنای دیگر آورده شود، منجر به مغالطه (خطای در تفکر) میشود.
ب) مترادف و متباین
خوشبختانه همه ما میدانیم مترادف بودن دو لفظ به این معناست که آن دو لفظ یک معنای واحدی دارند {مثل انسان و بشر} و متباین بودن آنها نیز به این معناست که دو معنای متفاوت از هم دارند {مثل لامپ و پنجره}. اما آنچه قصد داریم در این بخش به توضیح آن بپردازیم، اقسام و انواع تباین هست.
در کتب منطقی برای تباین الفاظ سه قسم بیان میکنند: «1. تماثل 2. تخالف 3. تقابل». آشنایی با مورد اول و دوم برای هدف ما {یعنی خداشناسی استدلالی} ضرورت ندارد؛ لذا فقط به مورد سوم یعنی «تقابل» و اقسام آن میپردازیم.
اگر معانی الفاظ متباین، به صورتی باشد که اجتماع آنها در مکان، زمان و جهت واحد ممکن نباشد، رابطه میان آنها از نوع «تقابل» است.
رابطه تقابل، خود دارای چهار قسم است که ما در ادامه با سه مورد از آنها که برایمان مهم است آشنا میشویم[A]:
- تقابل تناقض: اگر دو معنای متقابل، یکی امری وجودی و دیگری عدم آن امر وجودی باشد {مثل «انسان» و «نا انسان»}، رابطه آنها از نوع تناقض خواهد بود؛ و به آن دو معنا[B] «نقیضان» میگویند.
این معانی، همانطور که اجتماعشان در مکان، زمان و جهت واحد ممکن نیست، ارتفاعشان نیز ممکن نیست. مثلاً امکان ندارد یک موجود در یک زمان واحد هم «انسان» باشد هم «نا انسان»؛ یا امکان ندارد آن موجود در یک زمان نه «انسان» باشد و نه «نا انسان».
قاعده «امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین» یکی از مهمترین قواعد علوم عقلی است که اثبات بسیاری از مباحث به کمک همین قاعده صورت میگیرد. ==> درباره دلیل صحت این قاعده در نوشته «شیوه اثبات صدق معرفتهای حصولی» به صورت اجمالی صحبت کردیم و ان شاء الله به صورت تفصیلیتر در مباحث فلسفی بحث میکنیم.
[A]: آن یک مورد دیگر که بیان نشد، تقابل ملکه و عدم ملکه است که اگر مایل بودید میتوانید در کتابهای منطقی {یا وبسایتهای دیگر} با آن آشنا شوید.
[B]: تقابل تناقض، تضایف یا تضاد، در اصل صفت معانی هستند و این تقابل میان دو معنا جریان دارد؛ اما از آنجا که الفاظ از معانی حکایت میکنند، تسامحاً وصف آنها نیز قرار میگیرد. ==> بنابراین اگر مثلاً گفته میشود دو لفظ «انسان» و «نا انسان» نقیضان هستند، در واقع منظور معانی این الفاظ است.
- تقابل تضایف: اگر دو معنای متقابل، هر دو امر وجودی باشند به گونهای که تصوّر هر یک بدون تصوّر دیگری امکانپذیر نباشد، رابطه آنها از نوع تضایف خواهد بود؛ و به آن دو معنا «متضایفان» میگویند. ==> مثلاً «بالا» و «پایین» را در نظر بگیرید؛ هنگام تصور «بالا» همیشه «پایین» هم تصور میشود زیرا بدون پایین، بالایی وجود ندارد. تقابل میان پدر و پسر، علت و معلول، خالق و مخلوق و ... نیز از همین نوع میباشد.
این معانی، اجتماعشان در مکان، زمان و جهت واحد ممکن نیست {مثلاً آقای «الف» نمیتواند هم پدر آقای «ب» باشد و هم فرزند آن} اما ارتفاعشان ممکن است {مثلاً موبایلمان نه پدر کسی است و نه فرزند کسی}.
- تقابل تضاد: اگر دو معنای متقابل، معنای وصفی داشته باشند و هر دو امری وجودی باشند و تصوّر یکی وابسطه به تصوّر دیگری نباشد (یعنی متضایفان نباشند) {مثل «سفید» و «سیاه»}، رابطه آنها از نوع تضاد خواهد بود؛ و به آن دو معنا «ضدان» میگویند.
این معانی، اجتماعشان در مکان، زمان و جهت واحد ممکن نیست {مثلاً آقای «الف» نمیتواند در یک زمان پوست دستش هم سیاه باشد و هم سفید؛ اما در دو زمان متفاوت یا دو مکان متفاوت (مثلاً پوست دستش سیاه باشد اما پوست صورتش سفید) ایرادی ندارد} اما ارتفاعشان ممکن است {مثلاً آقای «الف» ممکن است پوست دستش نه سفید باشد و نه سیاه، بلکه مثلاً سرخ باشد}.
جمعبندی
در این نوشته با اصطلاحات «مشترک لفظی»، «مشترک معنوی»، «نقیضان»، «متضایفان» و «ضدان» آشنا شدیم و درباره ویژگی و روش تشخیص آنها نیز صحبت کردیم.
دانستیم مشترک لفظی، به لفظی گفته میشود که دارای چند معنا باشد {و قاعدتاً هنگام استفاده از آن لفظ، باید قرینهای در کلام ما وجود داشته باشد تا مخاطب بفهمد که کدام یکی از آن معانی را اراده کردهایم}؛ اما مشترک معنوی، به لفظی گفته میشود که یک معنا دارد اما آن معنا قابل انطباق بر مصادیق متعدد است.
همچنین دانستیم دو لفظی که دارای دو معنای متفاوت از هم هستند، اگر این تباین از نوع تقابل باشد {چه تقابل تناقض، چه تضایف و چه تضاد باشد} اجتماعشان در مکان، زمان و جهت واحد ممکن نیست؛ اما ارتفاع آنها در نوع تضایف و تضاد ممکن است.