
مقدمه
در نوشتههای قبل با علم حضوری و حصولی آشنا شدیم و دانستیم که علم حضوری به دلیل نداشتن هیچ واسطهای، خطاناپذیر است؛ اما علم حصولیِ به حقایق به کمک واسطه (صورت ذهنی) حاصل میشود و از این جهت امکان خطا در آن وجود دارد {به این معنا که علم ما مطابق واقعیت نباشد}.
برای خطاپذیری علم حصولی نیز راهکاری ارائه دادیم که به کمک آن بتوانیم از صحّت معارف حصولی خود اطمینان پیدا کنیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که امکان علم و معرفت به واقعیتهای خارج از ذهن وجود دارد؛ اما با این حال عدهای طرفدار شکاکیت هستند و ادعا میکنند قوای معرفتی انسان، توانایی دستیابی به حقیقت را ندارد. در این نوشته قصد داریم دیدگاه این افراد و ادله آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
درباره تعریف و ویژگی علوم حضوری و حصولی در نوشته «تعریف علم و تقسیم آن به حضوری و حصولی» و درباره راهکاری که با آن میتوانیم علوم حصولی را صحتسنجی کنیم، در نوشته «شیوه اثبات صدق معرفتهای حصولی» بحث کردیم.
الف) آشنایی با دیدگاه شکاکیت
همانطور که اشاره شد، شخصِ معتقد به شکاکیت ادعا میکند قوای معرفتی انسان، توانایی دستیابی به حقیقت را ندارد؛ البته گاهی شکِ شککننده مطلق است و هیچ شناختی را شناخت یقینی نمیداند و گاهی شکِ شککننده نسبی (خاص) است و معتقد است نسبت به امور خاصی {مثل امور فراطبیعی یا گزارههای اخلاقی یا …} شناخت یقینی حاصل نمیشود.[1]
آنچه ما در این نوشته در صدد نقد و بررسی ادله آن هستیم، شکاکیت مطلق است؛ اما نسبت به شکاکیت نسبی، ما نیز قبول داریم که به همه چیز نمیتوانیم علم و معرفت پیدا کنیم {که مصداق بارز آن علم پیدا کردن به کنه ذات خداوند است}. اموری هستند که ما قادر به درک یقینی آنها نیستیم؛ اما اینکه قلمرو شناخت انسان تا کجا وسعت دارد و چه چیزهایی را شامل نمیشود، نیاز به بحثهای مفصلتر و تخصصیتری دارد که از حوصله این نوشته خارج است.
البته درباره قلمرو شناختِ ما نسبت به خداوند، در آینده گفتگو خواهیم کرد.
نکته: شکاکیت نسبی اقسام مختلفی دارد؛ گروهی علم به امور غیر تجربی را یقینی نمیدانند، گروهی علم به خداوند را ممکن نمیدانند و … . اینکه بیان شد ما نیز شکاکیت نسبی را قبول داریم، به این معنا بود که ما نیز قبول داریم که علم به یکسری امور برای ما مقدور نیست؛ اما مواردی که برخی از مکتبها به عنوان متعلق شکاکیت نام میبرند را قبول نداریم.
ب) بیان ادله شکاکیت
برای اثبات شکاکیت مطلق، دلیلهای مختلفی بیان شده است که در این بخش به بیان برخی از آنها میپردازیم[A] و در بخش بعدی {با توجه به شباهت برخی از نقدها} به صورت یکجا آنها را نقد میکنیم.
[A]: بسیاری از ادله دیگر نیز به همینها بازگشت میکنند؛ مثلاً در صورت پاسخ به استدلال از راه خواب، به استدلال از راه جنون نیز پاسخ دادهایم؛ یا در صورت پاسخ به استدلال از راه مغز در خمره، به استدلال از راه دیو دکارتی نیز پاسخ دادهایم. بنابراین به نظر میرسد بیان تمامی دلیلها ضرورتی نداشته باشد.
1. استدلال از راه خواب
مستدل میگوید هنگامی که خواب هستیم، چیزی را میبینیم و به واقعیت داشتن آن یقین پیدا میکنیم؛ اما بعد از مدتی از خواب بیدار میشویم و متوجه میشویم یقین ما اشتباه بوده و آن شیء واقعیت ندارد بلکه صرفاً خواب و خیال بوده. با این وجود آیا امکان ندارد که هم اکنون نیز در خواب باشیم و بعد از مدتی بیدار شویم و متوجه شویم بسیاری از چیزهایی که به آن یقین داریم، خواب و خیالی بیش نبوده و واقعیت ندارند؟[2]
شوانگ زی (Dschuang Dsi)، یکی از متفکران چینی در حدود سال 350 قبل از میلاد، در خواب میبیند که پروانه است. پس از این که از خواب بیدار میشود از خود میپرسد که آیا او انسان است و خواب دیده است که پروانه بوده یا پروانه است و خواب میبیند که انسان است؟[3]
یکی از ویژگیهای خواب این است که وقتی در آن هستیم، {حداقل در اغلب موارد} گمان میکنیم از همان اوّل در آن عالم بودهایم و سالیان درازی را در آن سپری کردهایم و اصلاً متوجه خواب بودن خودمان نمیشویم. بنابراین منطقی است که سوال شود «از کجا معلوم هم اکنون نیز در خواب نباشیم؟».
2. استدلال از راه مغز در خمره
مستدل میگوید شخصی را در نظر بگیرید که جراحی اهریمنخوی و شریر او را عمل کرده و مغزش را در لولۀ آزمایش گذاشته و آن را به رایانهای که بیرون از لوله قرار دارد، متصل کرده است. این رایانه، یا در اختیار متخصصی است که اطلاعاتی درست یا نادرست را به مغز القا میکند، یا به گونهای طراحی شده است که خودش اطلاعاتی را به مغز انتقال میدهد. نیز فرض کنید همۀ اطلاعات موجود در مغز تنها از همین رایانه به آن منتقل شده و راههای دیگر به سوی او مسدودند و مغز راه دیگری برای دستیابی به اطلاعات ندارد و شناختهای پیش از عمل جراحیاش را نیز همان دانشمند شرور محو کرده است. حال بگویید از کجا معرفت دارید که شما نیز در چنین مخمصهای گرفتار نیستید؟[4]
خلاصه آنکه مستدل میگوید اگر نمیتوانید اثبات کنید که مغزتان در لوله آزمایش قرار ندارد، پس این احتمال وجود دارد که تمام چیزهایی که به آن باور دارید واقعیت نداشته باشند و فقط القاء همان رایانه باشند. در نهایت نیز خواهند گفت احتمال دارد خدایی نیز وجود نداشته باشد بلکه صرفاً تلقینی است که آن دانشمند شرور در مغز ما جا داده است.
3. استدلال از راه خطاپذیری قوای معرفتی
مستدل میگوید ابزار شناخت بشر حس و عقل است؛ از طرفی دفعات متعدد تجربه کردهایم که حس و عقل در یافتن واقعیت خطا کردهاند. بنابراین حس و عقل قابل اعتماد نیستند و هر علمی که از این طریق حاصل شده باشد نیز قابل اعتماد نیست و میتوان در آن شک و تردید کرد. در این صورت همه علوم بشری قابل تردید خواهند بود.
گاهی انسان از راه حس به وجود چیزی یقین پیدا میکند ولی بعداً متوجه میشود که خطا کرده است؛ نظیر سراب را آب پنداشتن، چوب راست را در آبْ شکسته دیدن، ساختمانی که به شکل مکعب مستطیل است از دور به شکل دایره دیدن، هنگام بیماری مزه غذاها را تلخ احساس کردن. از این رو، معلوم میشود که در این موارد حس ضمانت صحت ندارد. بدنبال آن، انسان احتمال میدهد که دیگر ادراکات حسی او خطا باشد و شاید روزی به خطای آنها پی ببرد. همچنین گاهی انسان از راه عقل به مطلبی اعتقاد یقینی پیدا میکند ولی پس از چندی نادرستی آن آشکار میگردد. موارد فراوانی در معارف بشری میتوان یافت که چنین بودهاند. بدین ترتیب، روشن میشود که ادراک عقلی نیز ضمانت صحت ندارد و به دنبال آن این احتمال مطرح میگردد که از کجا دیگر ادراکات عقلی، خطا نباشد؟ نتیجه آنکه حس و عقل هیچیک قابل اعتماد نیستند و برای انسان جز شک و تردید باقی نمیماند.[5]
ج) نقد ادله شکاکیت
1. پاسخ نقضی[A] [6]
از طرفداران دیدگاه شکاکیت سؤال میکنیم:
1. ادلهای که اقامه کردهاید جز برای این است که به صحت شکگرایی علم پیدا کنید و دیگران را نیز به آن ترغیب کنید؟ یعنی انتظار دارید که مخاطبان شما علم به صحت ادعایتان پیدا کنند، در صورتی که مدعای شما این است که حصول علم مطلقاً محال است؟!
2. وقتی میگویید تجربه کردهایم که حس و عقل ما در درک واقعیت خطا کردهاند، لازمهاش اعتراف به وجود علم به خطا بودن برخی از ادراکات نیست؟!
3. آیا استدلالهای شما، استدلال عقلی محسوب نمیشوند؟ اگر محسوب میشوند و شما نیز به استدلالهای عقلی اعتماد ندارید، پس چطور به نتیجه استدلالهای خود باور دارید؟
4. اصلاً شما قضیه «حصول شناخت یقینی، امکان ندارد» را صادق میدانید یا نه؟ اگر صادق میدانید، پس دست کم به حصول یک شناخت یقینی اقرار کردهاید و ادعای خود را باطل کردهاید؛ و اگر در صدق همین قضیه نیز شک دارید، بدین معناست که حصول معرفت یقینی را ممکن میدانید و این نیز با دیدگاه شکاکیت {که منکر حصول شناخت یقینی است} منافات دارد. ==> اگر مدعای خود را تغییر داده و بگویید «من به حصول شناخت یقینی شک دارم»، آنگاه مجدداً سؤال میکنیم به شک خودتان علم دارید یا به آن هم شک دارید؟ اگر به شک خود علم دارید، پس به حصول یک شناخت یقینی اقرار کردهاید و اگر بگویید به شک خودم نیز شک دارم، معلوم میشود که یا دچار وسواس فکری شدهاید یا از روی غرضِ خاصی دروغ میگوید.
بنابراین با توجه به این پاسخهای نقضی، بسیار روشن است که دیدگاه شکاکیتِ مطلق قابل پذیرش نیست و ادله آن خودشکن هستند.
بارها در اروپا موج خطرناک شکگرایی پدید آمده و حتی اندیشمندان بزرگی را در کام خود فرو برده است و تاریخ فلسفه از مکتبهایی نام میبرد که مطلقاً منکر علم بودهاند، مانند سوفیسم (سوفسطاییگری)، سپتیسیسم (شکگرایی) و آگنوستیسیسم (لاادریگری). اگر نسبت انکار علم بهطور مطلق به کسانی صحیح باشد، بهترین توجیهش این است که ایشان مبتلا به وسواس ذهنی شدیدی بودهاند، چنانکه گاهی چنین حالاتی نسبت به بعضی از مسائل برای افرادی رخ میدهد و در واقع باید آن را نوعی بیماری روانی به حساب آورد.[7]
[A]: اگر به جای بیان اشکالات و مغالطههای استدلال، مواردی را برای مستدل بیان کنیم که آنها را قبول دارد و در صورت پایبندی به استدلالش باید از آنها دست بکشد، در واقع پاسخ نقضی دادهایم. مثلاً اگر فرد مسلمانی به وجود حضرت مهدی (عج) اعتقاد نداشته و دلیلش را طول عمر نامتعارف آن حضرت بداند، به جای آنکه امکان طولانی بودن عمر افراد را برایش مستدل کنیم، تنها از او میپرسیم با این وجود چگونه عمر نامتعارف حضرت نوح (ع) را که در قرآن بدان تصریح شده میپذیرید؟
2. پاسخ حلی
اوّلاً همه استدلالهای شما منجر به شکاکیت مطلق نمیشود؛ مثلاً استدلال از راه خواب، صرفاً معرفت ما به جهان محسوس و مادی را زیر سؤال میبرد؛ زیرا چه در خواب باشیم و چه در بیداری، هر معلولی علتی دارد، من هستم و افعال جوانحی و اندیشههایی دارم، اجتماع نقیضین محال است، و … که هیچ یک مورد تردید قرار نمیگیرد.[8]
ثانیاً راه کسب معرفت فقط حس و عقل نیست؛ بلکه شهود (درک حضوری معلوم) نیز یکی از طرق کسب معرفت است که خطا در آن راه ندارد.
ثالثاً معرفتهای کسب شده توسط حس و عقل، معارف حصولی هستند و طبیعی است که خطاپذیر باشند؛ اما در نوشته قبل توضیح دادیم که اگر بتوانیم آنها را به علم حضوری ارجاع دهیم، میتوانیم از صحت آنها اطمینان پیدا کنیم.
حاصل آنکه برای ما فرقی ندارد معرفت حصولی را از طریق قوای حسی خود بدست آورده باشیم یا دانشمندی شرور آن را در ذهن ما قرار داده باشد یا …؛ آنچه برای ما مهم است این است که بتوانیم با استدلالهایی که تکیه بر علوم حضوری ما دارند، صحّت آنها را اثبات کنیم.
نکته (1): معرفتشناسی قرار است مسیر را مشخص کند نه اینکه درباره یک مسأله خاص اظهار نظر کند؛ بنابراین اگر دنبال صحتسنجی یک مسأله خاص هستید، باید به علم مربوط به آن مراجعه کنید. علوم مختلف وظیفه دارند با مسیری که معرفتشناسی و منطق برای آنها مشخص میکند، درباره مسائل مرتبط با موضوع خودشان بحث و تحقیق کنند. ==> ما نیز قصد داریم در این وبسایت با تکیه بر علوم حضوری خود وارد مسائل خداشناسی شویم و در اینباره به بحث و گفتگو بپردازیم.
نکته (2): اینکه توقع داشته باشیم یک علم برای اثبات مسألهای، خودش آن را تا مرحله علم حضوری دنبال کند، انتظار به جایی نیست؛ زیرا گاهی اوقات این فرایند ممکن است واسطههای زیادی بخورد و نیاز به بررسی معارف زیادی باشد که از عهده یک متخصص بر نمیآید. ==> راه حل در تقسیمبندی مسائل بین علوم مختلف است؛ به این معنا که یک علم با تکیه بر علوم حضوری، یک سری مسائل را کشف و اثبات کند و سپس علم دیگر با پذیرش این کشفیات به عنوان اصول موضوعه[A] و معارف صحیح، به کشف و اثبات مسائل دیگر بپردازد. ==> به همین دلیل فلسفه[B] متکفل شده است که مراحل اولیه را بر عهده بگیرد، به این معنا که با تکیه بر علوم حضوری، قواعدی کلی را استنباط و اثبات میکند که نسبت به تمامی موجودات صادق است {مثل قاعده علیت}. سپس علوم دیگر این قواعد را به عنوان اصول موضوعه پذیرفته و به اثبات مسائل علم خودشان میپردازند[C] و ممکن است مسائل یک علم (غیر از فلسفه) خودش به عنوان اصول موضوعه یک علم دیگر پذیرفته شود {کما اینکه در علومی مثل جامعهشناسی، تعریف انسان و ویژگیهای آن را از علم دیگری دریافت میکنند و به عنوان اصول موضوعه میپذیرند}.[D] [E]
جا دارد همینجا به یک نکته {اگرچه خارج از بحث} اما مهم اشاره کنم و آن اینکه اگر از اندیشمندان اسلامی میشنوید که تاکید بر اسلامیسازی علوم انسانی دارند، به این معنا نیست که آنها {مثلاً} به آزمایشات علوم غربی اعتماد ندارند بلکه آنها اصول موضوعه پذیرفته شده در علوم انسانی غربی را قبول ندارند. اسلامی سازی علوم انسانی به این معناست که اصول موضوعه پذیرفته شده در این علوم باید تصحیح و موافق معارف اسلام شود و روشن است که در این صورت علوم انسانی متفاوتی خواهیم داشت {مثلاً اگر انسان را موجودی مختار بدانیم، مشخص است که نتایج کاملاً متفاوتی در علمی مثل جامعهشناسی خواهیم داشت نسبت به زمانی که انسان را موجودی غیر مختار بدانیم}.
[A]: اصول موضوعه، اصطلاحی منطقی است که به قضایایی گفته می شود که درستی آنها {بدون استدلال} مسلّم گرفته می شود تا مبنای استنتاج قضایای دیگری قرار گیرند. ==> البته این قضایا در جای خودش با استدلال اثبات می شوند، اما چون موضوع علم دیگری هستند یا در باب دیگری باید مورد بررسی قرار گیرند، در آن مکان خاص، درستی آنها {بدون استدلال} مسلّم گرفته می شود. ==> مثلاً در علوم تجربی مثل پزشکی، درستی قاعده علیّت مسلّم گرفته میشود و سپس برای کشف علت بیماری ها اقدام میکنند.
[B]: منظور فلسفه محض است. فلسفههای مضاف {مثل فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و…} رسالت دیگری بر دوش دارند.
[C]: به همین دلیل است که گفته میشود فلسفه مادر تمامی علوم است.
[D]: با توجه به اینکه برخی از قواعد فلسفه، در علم خداشناسی نیز به عنوان اصول موضوعه پذیرفته شده است، در آینده بیشتر درباره آن سخن خواهیم گفت.
جمعبندی
حاصل آنکه شکاکیتِ مطلق ادعایی خودشکن و واضح البطلان است؛ زیرا خودش مبتنی بر چند علم است. شکاکیت نسبی نیز بسته به اموری که مورد تردید قرار گرفته {مثل امور فراطبیعی یا گزارههای اخلاقی یا …} در مباحث و علوم مختلفی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد؛ مثلاً دیدگاهی که علم یقینی به گزارههای اخلاقی را غیر ممکن میداند، در فلسفه اخلاق مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد. البته این بدین معنا نیست که ما معتقدیم انسان میتواند به تمامی واقعیتها علم پیدا کند، بلکه صرفاً آنچه این مکاتب به عنوان متعلق شکاکیت نسبی معرفی میکنند را قبول نداریم.
از بین گروههایی که قائل به شکاکیت نسبی هستند، عدهای علم به خداوند را غیر ممکن میدانند که با توجه به موضوع گفتگو ما {یعنی خداشناسی}، لازم است بعدها این دیدگاه و ادله آن را مورد بررسی قرار دهیم.
[1]: حسن معلمی، پیشینه و پیرنگ معرفتشناسی اسلامی، ص106.
[2]: حسن معلمی، پیشینه و پیرنگ معرفتشناسی اسلامی، ص114.
[3]: نوشته یوستاین گاردر، دنیای سوفی، ترجمه کورش صفوی، ص275.
[4]: محمد حسینزاده، معرفت؛ چیستی، امکان و عقلانیت، ص332.
[5]: محمد حسینزاده، معرفتشناسی، ص29.
[6]: برگرفته از: آیت الله مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص 159 الی 161.
[7]: آیت الله مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص157 و 158.
[8]: محمد حسینزاده، معرفت؛ چیستی، امکان و عقلانیت، ص292.